صفهای طولانی، وجدانهای کوتاه؛ آینهای به نام ما!

در سالهای اخیر، وضعیت اقتصادی ایران دیگر تنها با اصطلاحاتی چون «تورم»، «رکود» یا «فساد ساختاری» توصیف نمیشود. واقعیت تلخ این است که اقتصاد ما به «نظامی از رفتارهای غلط نهادینهشده» تبدیل شده؛ نظامی که در آن نه فقط تصمیمگیران، که تصمیمپذیران نیز در شکلگیری تباهی سهیماند.
در ظاهر، مردم قربانی سیاستهای غلطاند؛ از تورم افسارگسیخته گرفته تا بیکاری و ناامنی اقتصادی؛ اما در باطن، بخشی از همین مردم در چرخهای پنهان، به بقای همان نظام معیوب کمک میکنند: پیشخرید خودرو، خرید و فروش ارز و طلا، احتکار و دلالی پنهان. حاصلش چیست؟ اقتصاد رانتی، جامعه بیاعتماد، و سقوط اخلاق اقتصادی.
حاکمیت نیز سهم خود را دارد: وقتی قوانین «راه درست» را دشوارتر از «راه میانبر» میسازند و سیاستگذار خود به تولید رانت و شکاف طبقاتی دامن میزند، وجدان اقتصادی شهروندان فرسوده میشود. مرز میان زرنگی و فساد محو میشود و مفهوم «تلاش شرافتمندانه» به حاشیه میرود.
نمونه ملموس این چرخه را هر روز میبینیم: فردی با استفاده از مضاربه غیرشفاف یا کد ملی دیگران، خودرو پیشخرید میکند، سپس در بازار آزاد میفروشد و سود میبرد؛ بیآنکه بداند یا بخواهد، به گرانی و بیعدالتی دامن زده است. او شاید خود را زرنگ بداند، اما در واقع، آجر به آجر بر دیوار رنج جمعی میافزاید.
روزی بود که خرید یک خودرو سادهتر از خرید یک رؤیا بود: بخشی از پول را میدادی، ماشینت را همان موقع تحویل میگرفتی، سه چک، سه ماه انتظار، و سندش هم به نامت میشد.
امروز اما همان بخش از پول را میدهی صرفاً برای شرکت در قرعهکشی و گرفتن نوبت. شش ماه پولت نزدشان میماند، و وقتی ماشین به دستت میرسد، قیمتش به روز است — قیمتی که خودت هم نمیدانی چند است.
و ما بیآنکه بفهمیم، با دستهای خود، طناب این چرخه را محکمتر کردهایم.
کارخانهها دیگر برای کیفیت نمیسازند، برای عطش بیپایان تقاضا میچرخند. زمانی که باید صرف مطالعه و ارتقای محصولات شود، صرف تولید بیشتر میشود.
کیفیت فدای سرعت، نوآوری فدای سود کوتاهمدت. و مردم؟ ما هم در صف ایستادهایم، به جای مشتری هوشیار، مصرفکنندهای منفعل شدهایم.
همه چیز از یک انتخاب ساده آغاز شد: سودی کوتاهمدت، راحتی حداقلی و پیشفروشی وسوسهانگیز، خیال فریبندهای که میگفت: «اگر من نخرم، دیگری میخرد.»
افکاری خودخواهانه که فریاد میزد: «دستمون به کیفیتهای جهان نمیرسه، با همین حداقلیهای داخلی دو روزی را بهتر از دیروز سر کنیم؛ کافی است، فردا کی زندهست، کی مرده؟» اما همین انتخابهای کوچک، امروز کوههایی از نارضایتی ساختهاند.
اقتصاد ما تنها از تصمیمات اشتباه حاکمان رنج نمیبرد؛ از انتخابهای کوچک مردم نیز زخمی است. ما فریاد عدالت سر میدهیم، اما در صف قرعهکشی همان بیعدالتی میایستیم.
سیاستگذار با وعدههای نصفه و نیمه، اعتماد را میفروشد، و مردم با امیدهای زودگذر، وجدان اقتصادی را. این دو، ناخواسته، دو لبهی قیچیاند که ریشهی اعتماد جمعی را میبرد.
نتیجه روشن است: نه کارخانه رشد میکند، نه مردم آرام میگیرند، نه کیفیت معنا پیدا میکند.
وقتی مردم سود کوتاهمدت را بالاتر از وجدان میگذارند، و سیاستگذار سرعت و تولید را بر شرافت اقتصادی و کیفیت ترجیح میدهد، کشور در سکوت، آهسته و پیوسته به سمت سقوط پیش میرود.
شاید وقت آن رسیده که به جای تماشای آینهی کدر اقتصاد، خودمان را در آن ببینیم. هر کدام از ما سهمی داریم؛ چه در تصمیمهای کلان، چه در انتخابهای خرد.
هیچ نظام اقتصادی تا ابد در برابر بیمسئولیتی مردم و بیتدبیری حاکمان دوام نمیآورد. ما یا باید بیدار شویم یا هر روز، در صفهای طولانیترِ قرعهکشی، خوابمان ببرد.
* مدرس دانشگاه