گاهی حفظ «کرامت انسانی» مشروط به قیام در مقابل ظلم است/ قدرت های «نظارت گریز» در مسیر «انحراف» قرار می گیرند

سیدضیاء هاشمی، جامعه شناس می گوید: گاهی حفظ کرامت انسانی مشروط به قیام در مقابل ظلم است، دقیقاً مانند رویکرد و موضعی که امام حسین(ع) در مقابل یزید اتخاذ کردند چرا که در حکومت ظالم و فاسد یزید، کرامت انسان ها لگدمال می شد لذا امام حسین(ع) سکوت را شکستند و در جهت حفظ اسلام و کرامت انسانی قیام کردند.

رایزن علمی و فرهنگی ایران در سوئد عنوان کرد: «عدالت و کرامت» دو اصل محوری در فرهنگ اسلامی و دینی است و متناسب با اقتضائات فطری انسان هاست. تا مادامی که این دو اصل در کنار هم نباشند، جامعه نمی تواند به آرمان های مطلوب خود برسد و انسان ها نمی توانند به سعادت واقعی برسند، ولی وقتی این دو اصل در عرصه فردی و صحنه اجتماعی تحقق پیدا کند، هم رضایتمندی افراد و شهروندان از زندگی افزایش پیدا می کند و هم انسجام جامعه و استمرار نظام اجتماعی قابل تحقق خواهد بود.

این استاد دانشگاه همچنین بیان کرد: نهضت های انسانی حتی اگر در صحنه نبرد نظامی به ظاهر شکست بخورند، ولی در جهت تحقق آرمانی که معرفی الگوهای «کرامت و عدالت» است، موفق خواهند بود و دقیقاً به دلیل اینکه نهضت عاشورا که باعث احیای اصول، آرمان ها و اهداف متعالی دینی و انسانی شده، یک نهضت پیروز، موفق و ماندگار محسوب می شود.

در ادامه متن گفت وگو با سید ضیاء هاشمی را می خوانید:

* دو اسلامی که امام حسین (ع) برای آن و در برابر آن قیام کردند از منظر منزلت «کرامت انسانی» دارای چه شاخصه هایی بود؟ چه زمینه ها و عواملی سبب شد که اسلام نابی که پیامبر (ص) عرضه کرد ضعیف و به سرانجام حاکمیت اموی و یزیدی مبتلا شود؟

در مکتب اسلام و اهل بیت(ع) دو شاخصه «عدالت در صحنه اجتماعی» و «کرامت در عرصه فردی» بسیار مهم است و این دو مکمل هم هستند. مکاتب بشری که دچار نقصان می شوند به جهت این است که بعضاً روی یکی از دو شاخصه یعنی «عدالت» یا «کرامت» تمرکز می کنند. در مقوله «کرامت» نیز روی «آزادی» تمرکز دارند البته «آزادی خواهی» فقط بخشی از کرامت انسانی است. امام حسین(ع) در تعبیری از آزادی انسان، می فرمایند: «خداوند متعال انسان را آزاد آفریده و نباید بنده دیگران باشد.» بنابراین در تبیین مفهوم کرامت در عرصه فردی، به این نکته باید توجه داشت که «آزادی طلبی» یکی از خصلت ها و آرمان های همه انسان هاست، ولی «کرامت» فقط آزادی و بنده دیگران نبودن نیست بلکه بدین معناست که زمینه شکوفایی همه استعدادها در پرتو حفظ حرمت و عدالت میسر می شود.

 یزید برای حفظ «قدرت» مرتکب «تبعیض و ظلم» شد و «زوال» خود را رقم زد

در صحنه اجتماعی، «عدالت» باعث می شود که موانع شکوفایی و رشد بشر از بین برود و امکان تحقق آرمان ها و شکوفایی استعدادها فراهم گردد و چون انسان یک موجود مدنی و اجتماعی است بنابراین برای تحقق آرمان های فردی ضرورتاً لازم است که زمینه های اجتماعی فراهم شود که بارزترین این زمینه ها در قالب تحقق «عدالت» است.

گاهی این مسئله مطرح می شود که بایستی قدرت را داشته باشیم برای اینکه به افق ها و آرمان ها برسیم چون قدرت ابزار تحقق خواست های انسان هاست بنابراین همه انسان ها و جوامع تمایل دارند قدرت اثرگذاری داشته باشند، ولی قدرت مادامی که در خدمت تحقق عدالت در زمینه اجتماعی و تسهیل تحقق کرامت بشر است، یک امر محترم می باشد، اما آنجایی که قدرت در خدمت قدرتمندان قرار می گیرد و آمال و علایق یا جهت گیری های فردی را تأمین می کند و به مبانی دینی و اخلاقی و نیز اصول عقلایی اعتنایی ندارد، آن زمان یک امر پلید می شود و نه تنها زمینه رشد جامعه و فرد را فراهم نمی کند بلکه موجب انحطاط می شود.

آنچه در تاریخ اسلام و به ویژه در زمان امام حسین(ع) با آن مواجه هستیم، این است که قدرت در اختیار افرادی قرار گرفته که آرمان ها و آمالشان فردی است یعنی شخصی مثل معاویه، قدرت خود را به هر شکلی حفظ می کند حتی آنجایی که کشورگشایی می کند و جهان اسلام را توسعه می دهد، باز در جهت توسعه و حفظ قدرت خاندان اموی است و توجهی به حفظ و توسعه آرمان های دینی ندارد. البته ممکن است این امر با قدرت پیدا کردن جهان اسلام انطباق پیدا کرده باشد، اما این توسعه قدرت، تحت ریاست کسی مثل معاویه است که یک مسلمان واقعی نیست بلکه یک حاکم قدرتمند در جامعه اسلامی است و بخشی از فرماندهان او نیز انسان هایی جنگجو، شجاع و توانمند هستند، اما بیشتر از اینکه در خدمت آرمان های متعالی اسلامی باشند، در خدمت تعصب عربی یا حکومت اموی و امویان قرار می گیرند.

قدرت طلبی معاویه تا حدی بود که در برهه ای از تاریخ، از قدرت نظامی، خدعه، نیرنگ و سیاست بازی های مرسوم غلط استفاده کرد تا شخصیت بی نظیری مانند امیرالمومنین علی(ع) از قدرت جدا شود. در حالی که خودِ معاویه اعتراف دارد که در مقایسه با حضرت علی(ع) هیچ جایگاهی ندارد، ولی قدرت طلبی معاویه باعث می شود که به روش های مختلف متوسل شود تا اینکه قدرت را تصاحب کند.

پس از معاویه، وقتی قدرت به یزید می رسد، قدرت طلبی وضعیت حادتری پیدا می کند. یزید، فردی شراب خوار و اهل عیش و نوش است که حتی آداب ظاهری را در حد معاویه رعایت نمی کند، با این حال یزید و یزیدیان می خواهند قدرت را به هر شکلی حفظ کنند به این دلیل که اهدافشان معطوف به امیال فردی، گروهی و فامیلی است و به اهداف اسلامی و دینی هیچ توجهی ندارند.

در حقیقت اگرچه به ظاهر یزید، خلیفه کشور اسلامی است، ولی حاکمی است که قدرت را در خدمت خود می خواهد و به همین دلیل به دنبال این است که بیعت را بر امام حسین(ع) و سایر بزرگان جهان اسلام که به ویژه در مدینه مستقر هستند، تحمیل کند، اما امام حسین(ع) و بزرگان جهان اسلام به این دلیل که یزید را فردی عادل و در شأن خلیفه کشور اسلامی نمی دانستند، در مقابل او مقاومت کردند و زیر بار بیعت با یزید نرفتند.

حادثه کربلا تقابل دو جریان را نشان می دهد

حادثه کربلا تقابل دو جریان را نشان می دهد، یک جریان نماد دین مبین اسلام ناب به رهبری امام حسین(ع) است؛ این جریان اگرچه از نظر قدرت نظامی در اقلیت است، اما چون به حقانیت خود اعتقاد و ایمان دارد، قیام می کند. در مقابل جریانی قرار دارد که اکثریت قدرت رسمی و قدرت تبلیغات را در اختیار دارد و در آن زمان تصویر غلطی از قیام امام حسین(ع) ارایه می دهد. سرانجام میان این دو جریان حق و باطل، تقابل شکل می گیرد و در نهایت نشان داده می شود که اگرچه در صحنه نبرد، جریان حاکمِ باطل با محوریت یزید پیروز می شود و جریان حق با محوریت امام حسین(ع) به ظاهر شکست می خورد و همه یاران ایشان به شهادت می رسند، اما این جریانِ حق است که ماندگار می شود و نام حضرت و یاران با وفای ایشان بعد از گذشت بیش از 1400 سال روز به روز درخشان تر است. و در طرف مقابل، یزید به طور مستمر در طول تاریخ مورد لعن و نفرین قرار می گیرد.

* از دیدگاه شما تمسک به دیدگاه امام (ع) مبنی بر اهتمام حداکثری به  کرامت انسانی و حیات شرافتمندانه و پرهیز از ذلت پذیری، چه جایگاهی در ارزیابی و پذیرش مکاتب مختلف سیاسی و دینی و فهم  فلسفه حیات انسانی و تضمین سعادت بشر دارد و عدول از جوهره انسانی آن چه عواقبی برای جوامع بشری و حاکمیت های سیاسی ایجاد می کند؟

وقتی قدرت در خدمت آمال فردی و گروهی قرار می گیرد و از آرمان های متعالی خارج می گردد، به یک عنصر خطرناک تبدیل می شود مگر اینکه امکان کنترل بر این قدرت فراهم شود؛ دقیقاً به همین دلیل جوامع بشری به این سمت می روند که قدرت مطلق می تواند خسارت بار باشد و نیاز به نظارت عمومی دارد.

وقتی افرادی مثل امیرالمومنین علی(ع) که صاحب صلاحیت و معصوم هستند در جایگاه حاکم قرار می گیرند، جای هیچ نگرانی نیست، ولی وقتی افرادی مثل یزید که حسن سابقه و رفتار ندارند یا در دنیای معاصر افرادی مثل هیتلر یا رضاشاه که خوی دیکتاتوری دارند در جایگاه قدرت قرار می گیرند، منافع خود را محور قرار می دهند و برای رسیدن به اغراض، آمال و آرزوهای شخصی از قدرتشان سوء استفاده می کنند. به همین دلیل است که شاهان ایران همیشه جزو سرمایه دارترین افراد ایران هستند به این دلیل که در دوره های مختلف تاریخی بسیاری از املاک را به نفع خود مصادره کردند یا اینکه هیتلر از قدرت سوء استفاده می کند تا اغراض خود که قدرت طلبی است را پیش ببرد ولو اینکه به بهای جان سپردن دهها میلیون انسان باشد. وقتی این شاخص ها اصل قرار می گیرند، بدین معناست که سعادت بشر موضوعیت ندارد و حفظ قدرت و رسیدن به اغراض و امیال فردی مبنای اصلی می شود و در واقع اهمیت جان، مال و آبروی دیگران از بین می رود.

گاهی حفظ کرامت انسانی مشروط به قیام در مقابل ظلم است

مکتب اهل بیت(ع) تأکید دارد که دین اسلام برای تعالی بشر و تحقق استعدادهای فطری و الهی انسان آمده و یکی از شاخص های اصلی دین اسلام «حفظ کرامت انسانی» است. برای حفظ کرامت انسانی گاهی باید تقیّه کرد، درست مانند رویکردی که امام حسن مجتبی(ع) در پیش گرفتند و سعی داشتند با آرامش از این اصول دفاع کنند، اما گاهی حفظ کرامت انسانی مشروط به قیام در مقابل ظلم است، دقیقاً مانند رویکرد و موضعی که امام حسین(ع) در مقابل یزید اتخاذ کردند چرا که در حکومت ظالم و فاسد یزید، کرامت انسان ها لگدمال می شد لذا امام حسین(ع) سکوت را شکستند و در جهت حفظ اسلام و کرامت انسانی قیام کردند.

تقابل میان «آرمان های متعالی بشری» و «اغراض و امیال فردی و گروهی» تقابلی است که در همه تاریخ وجود دارد و در این تقابل همواره انسان های شریف و آگاه خود را موظف می دانند که قیام کنند و این قیام ها گاهی به بهای خون و جان انسان های شریف منجر می شود و گاهی هم منجر به پیروزی آشکار می گردد.

در بسیاری از نهضت های انسانی، قالب های مختلفی از تقابل (از یک مبارزه مدنی گرفته تا یک مبارزه سیاسی یا جنبش اجتماعی) را شاهدیم، اما حتی در مواردی که این نهضت های انسانی به ظاهر شکست می خورند، باز پیروز هستند چرا که هدف نهایی آنها رسیدن به قدرت نبوده بلکه کنترل قدرت برای تحقق آرمان های بشری مبتنی بر فطرت الهی بوده است. لذا نهضت های انسانی حتی اگر در صحنه نبرد نظامی به ظاهر شکست بخورند، ولی در جهت تحقق آرمانی که معرفی الگوهای «کرامت و عدالت» است، موفق خواهند بود و دقیقاً به دلیل اینکه نهضت عاشورا که باعث احیای اصول، آرمان ها و اهداف متعالی دینی و انسانی شده، یک نهضت پیروز، موفق و ماندگار محسوب می شود.

* در واقعه عاشورا شاهد حضور دو گروه هستیم که هر دو یک دین، نژاد و ملیت دارند، اما چنان یکی با دیگری برخورد می کند که گویی هیچ نسبتی با هم ندارند. به باور شما کدام یک از مولفه های اخلاقی و ضد اخلاقی در مواجهه خیر و شر در عاشورا پررنگ تر و تاثیرگذار تر است؟

این سوال بسیار دقیق است و نیاز به تأمل جدی دارد به این دلیل که این دو گروه قومیت، زبان و دین واحد و حتی بسیاری از آنها سابقه آشنایی و فامیلی با یکدیگر داشتند به عنوان مثال عمر بن سعد که در صحنه کربلا مقابل امام حسین(ع) ایستاد، فرزند سعدبن ابی وقاص است و برای همه حضار چهره کاملاً شناخته شده ای بود یا عبیدالله بن زیاد فرزند زیادبن ابیه است، شخصی که چهره شناخته شده ای بود و در دورانی خدماتی به اسلام داشت. حتی شخصیت منحوسی مثل شمر که از نگاه ما با جنایتی که در کربلا مرتکب شد، در اوج پستی قرار گرفت، این فرد جزو مسلمین محسوب می شد و اهل نماز، روزه و حج بود. در یک جمله، در این برهه تاریخی برخی از افرادی که شاید زمانی خوش سابقه بودند، به اوج پستی رسیدند.

آنچه که حادثه کربلا را قطبی می کند، پدیده حضور شخصیتی مانند امام حسین(ع)، است. امام حسین(ع)، یاران و خانواده ایشان از نزدیکان رسول الله(ص) و نماد انسان کامل و تجلی دین واقعی هستند. وقتی کسانی در جبهه مقابل چنان دچار انحراف شدند که نمی توانند نورانیت امام حسین(ع) را ببینند و در مقابل ایشان قرار می گیرند و چنین مظالمی را مرتکب می شوند بدین معناست که این افراد به هبوط و سقوطی وحشتناک رسیدند.

در سوی دیگر کسانی بودند که از مسیر انحراف بازگشتند و به سمت جریان حق حرکت کردند. شخصیتی مانند حر بن یزید ریاحی – که برای ایشان جایگاه بسیار رفیعی قائل هستیم – در لشکر عمربن سعد و مأمور عبیدالله بن زیاد بود، حر بن یزید ریاحی شخصی خوش سابقه بود و اگر در مقابل امام حسین(ع) قرار می گرفت، آن سوابق را به ویرانه تبدیل می کرد؛ اما حُر سرانجام مسیر درست را انتخاب می کند و از رفتارهای اشتباه خود توبه کرده و به سوی امام حسین(ع) و مسیر حق باز می گردد و اولین شهید کربلا می شود. یا شخصیتی مانند زُهَیر اگر به امام حسین(ع) ملحق نمی شد در آن جایگاه رفیع قرار نمی گرفت.

بسیاری از افراد دیگری که در حادثه کربلا حضور داشتند، اگر در این صحنه تاریخی انتخاب درستی می کردند، به سعادت می رسیدند، اما انسان ها به جهت سرمستی نسبت به قدرت، ثروت و آمال و آرزوهای ظاهری گاهی انتخاب های تاریخی اشتباهی می کنند و این انتخاب نادرست این افراد را به سمت أَسْفَل سافِلین سوق می دهد در حالی که همین افراد می توانستند به سمت اعلی علیین حرکت کنند.

بنابراین بینش و تربیت انسان ها باید به گونه ای باشد که به آنها کمک کند تا در صحنه های مهم تاریخی انتخاب  درستی کنند، آیا به سمت باطل، سکوت، بی طرفی و بی تفاوتی حرکت می کنند یا موضع حق را می گیرند و در مقابل ظلم سکوت نمی کنند و به یک جایگاه متعالی می رسند و نام خود را در تاریخ ماندگار می کنند.

همه انسان ها در همه دوره ها این ظرفیت را دارند که به سمت جریان درست یا اشتباه حرکت کنند و این منفعت طلبی و سودجویی و از سوی دیگر انفعال، زبونی و ترس افرادست که ممکن است در مقطعی در مقابل قدرت یا ثروت دچار انفعال و کرنش شوند و نتوانند مسیر درست را انتخاب کنند  و واقعه کربلا جلوه بارزی از این موضوع را  نشان می دهد.

* چرا امام حسین(ع) در واقعه کربلا، به جای اینکه به فکر غلبه بر دشمن باشد و از یارانش بخواهد تا آخرین لحظه در میدان جنگ با او بمانند تا پیروز شوند، درس اخلاق می دهد و به آنها می آموزد که آزاد باشند و اختیار داشته باشند؟

امام حسین(ع) قدرت را ابزاری در خدمت هدایت انسان ها و تحقق کرامت انسان ها می دانند

 هدف نهایی امام حسین(ع) قدرت نیست بلکه امام(ع) قدرت را ابزاری در خدمت هدایت انسان ها و تحقق کرامت انسان ها می دانند. هدف و وظیفه ای که امام حسین(ع) به عنوان امام و رهبر برحق جامعه اسلامی و به عنوان یک شخصیت الهی برای خودشان قائل بودند، این است که حرکتی کنند که به هدایت انسان ها منجر شود و هدایت انسان ها از طریق ارایه مسیر برای تحقق عدالت و کرامت است بنابراین در این مسیر وقتی یک آرمان، متعالی است، ابزار آن هم باید متناسب با آن هدف باشد یعنی ابزار باید همیشه متناسب با اهداف باشد و هدف وسیله را توجیه نمی کند. ما حق نداریم برای رسیدن به هدف درست، به روش نادرست متوسل شویم بلکه برای تحقق هدف متعالی باید از ابزار متعالی استفاده کرد.

حق نداریم برای رسیدن به هدف درست، به روش نادرست متوسل شویم

هدف اصلی همه امامان از جمله امام حسین(ع) به عنوان پیشوای جامعه، هدایت انسان ها و تحقق آرمان های متعالی الهی است لذا در این مسیر دروغ، تظاهر، نفاق، زور و اجبار جایی ندارد بلکه ایمان، انتخاب و آگاهی اصلی اساسی است. بر این اساس امام حسین(ع) کسی را در معذوریت قرار نمی دهند و همه راه ها را باز می کنند تا کسانی که به ایمان واقعی نرسیدند، راه دیگری بروند. از سوی دیگر همه کسانی که در جبهه مقابل قرار گرفتند را به سمت حق دعوت می کنند تا اگر کمترین آمادگی دارند برای اینکه راه درست را انتخاب کنند، این اندک آمادگی از بین نرود لذا حضرت تا ظهر عاشورا دشمن خود را نصیحت می کنند و تأکید دارند راهی که در پیش گرفتند، اشتباه است. چرا که امام حسین(ع) پیش از اینکه یک فرمانده جنگ باشد و بیش از اینکه به عنوان یک فرمانده نظامی عمل کند تا لحظه آخر یک امام و پیشواست و امام جبهه مقابل هم هست و نسبت به جبهه مقابل هم شفقت ورزی دارد و خود را متولی هدایت جبهه مقابل هم می داند لذا تا لحظه آخر تذکر می دهد و نصحیت می کند.

سازش با ظلم و جریان ظالم برای امام حسین(ع) موضوعیتی ندارد

سخنان متعدد امام حسین(ع) نشان می دهد که حضرت هیچگونه خواهش و التماسی از جبهه مقابل خود نمی کند به همین دلیل وقتی دشمن به ایشان پیشنهاد سازش می دهد، حضرت نمی پذیرند چرا که راه، هدف و آرمان ایشان مشخص است و از سوی دیگر سازش با ظلم و جریان ظالم برای امام حسین(ع) موضوعیتی ندارد و در این مسیر پذیرش شهادت عجیب نیست. به همین دلیل حضرت زینب(س) پس از واقعه عاشورا، در توصیف همه مصایبی که دیدند، می گویند: «ما رأیتُ الّا جمیلاً؛ چیزی جز زیبایی ندیدم» برای حضرت زینب(س) این مسیر و زیبایی های آن مشخص است و شهادت هم در این راه سعادت و موجب افتخار است.

* اساساً چگونه یک حاکمیت و جامعه به سمتی می رود که حامل یک سری ارزش ها و ضدارزش ها می شود؟ چه مولفه ها و عناصری بدان ها مشروعیت می دهند و مروج آن می شوند؟

اصولاً حاکمیت ها درگیر قدرت هستند و برای اینکه بتوانند اهداف خود را پیش ببرند از یک قدرت سیاسی و به دنبال آن قدرت نظامی و تبلیغاتی استفاده می کنند.

از جمله عواملی که به حفظ سلامت و پایداری قدرت کمک می کند، سلامت و عدالت رهبران یا حاکمان است. وقتی امام معصوم در جایگاه قدرت قرار می گیرد، موهبتی الهی است و چنین جامعه ای آسوده خاطر است که صاحب قدرت از او سوء استفاده نمی کند مانند دوران حکومت پیامبر اکرم(ص) که شاهد هیچ انحرافی در این حکومت نیستیم و جامعه از این ناحیه هیچ نگرانی نداشت و به همین دلیل هم در رحلت پیامبر(ص)، بزرگترین سوگ متوجه جامعه اسلامی آن زمان می شود.

یا در دوران کوتاه حکومت امیرالمومنین علی(ع) اوجی از سلامت و عدالت به منصه ظهور می رسد. به عنوان نمونه وقتی امام علی(ع) و یک مرد یهودی در پیشگاه قاضی حضور می یابند، علی(ع) به قاضی تأکید می کند که من (حاکم جامعه اسلامی) در پیشگاه قانون با سایر افراد هیچ تفاوتی ندارم و باید براساس عدالت حکم شود.

آن زمان که امیرالمومنین علی(ع) پس از پذیرش حکومت و بیعت، بر حقوق متقابل حاکم و مردم اشاره می کنند و می فرمایند: «ای مردم، همانا من به گردن شما حقی دارم و شما نیز بر من حقی دارید و اما حق شما بر من این است که شما را نصیحت و راهنمایی کنم و درآمد های بیت المال را به شایستگی بین شما تقسیم کنم و شما را آموزش دهم و تربیت کنم تا یاد بگیرید، و اما حق من بر شما این است که شما به بیعت خود وفا کنید و مرا در پنهان و آشکار نصیحت و یاری کنید و هنگامی که شما را خواندم، اجابت کنید و هنگامی که فرمان دادم،اطاعت نمایید.» یعنی امام از مردم مطالبه نصیحت و نظارت می کنند.

امروز نیز در جوامع مدرن، وجود انواع و اقسام نظارت ها لازم و ضروری است و این نظارت ها از طریق پارلمان، مطبوعات و امثالهم امکان پذیر است. اگر نظارت بر عملکرد حاکم نباشد، قدرت ذاتاً این استعداد را دارد که به سمت انحراف برود و وقتی این قدرت در مسیر انحراف قرار گرفت، شکاف میان ملت و دولت بیشتر و بیشتر می شود، در چنین شرایطی قدرت برای حفظ خود ناچار می شود که تبعیض و ظلم بیشتری کند. بنابراین هر چه نظارت پذیری قدرت کمتر شود، خطر بیشتری او را تهدید می کند و چنین حکومتی دیر یا زود زوال خود را رقم خواهد زد. دقیقاً همانند سرانجامی که یزید بدان دچار شد. وجود یزید در جایگاه قدرت خطا و انحراف بود و یزید برای حفظ و تداوم این قدرت، به مسیرها و روش های نادرستی متوسل شد و جنایت عاشورا را رقم زد.

در جمع بندی تأکید می کنم که «عدالت و کرامت» دو اصل محوری در فرهنگ اسلامی و دینی است و متناسب با اقتضائات فطری انسان هاست. تا مادامی که این دو اصل در کنار هم نباشند، جامعه نمی تواند به آرمان های مطلوب خود برسد و انسان ها نمی توانند به سعادت واقعی برسند، ولی وقتی این دو اصل در عرصه فردی و صحنه اجتماعی تحقق پیدا کند، هم رضایتمندی افراد و شهروندان از زندگی افزایش پیدا می کند و هم انسجام جامعه و استمرار نظام اجتماعی قابل تحقق خواهد بود.

 

منبع: شفقنا
دیدگاه