چالش سن و مدرسه

امروز که بحث کاهش سن ورود به مدرسه از ۶ به ۵ سال در مجلس مطرح شده است، ضروری می‌دانم به ‌عنوان کسی که سال‌ها در حوزه سیاست‌گذاری آموزشی فعالیت کرده‌ام، نسبت به پیامدهای چنین تصمیمی هشدار دهم. این طرح در حالی پیش روی نظام آموزشی کشور قرار گرفته که تجربه جهانی و یافته‌های علمی به ‌روشنی نشان می‌دهد هر تغییری در این حوزه باید بر اساس شواهد و با محوریت منافع کودک صورت گیرد، نه با نگاه سیاسی و شتاب‌زده.

نویسنده : پروانه مافی *

 

 

نگاهی به کشورهای موفق در آموزش می‌تواند، چراغ راه ما باشد. در فنلاند، کودکان تا ۷ سالگی وارد آموزش رسمی نمی‌شوند و این سال‌ها صرف بازی، خلاقیت و رشد اجتماعی می‌شود. کارشناسان فنلاندی معتقدند کودک زیر ۷ سال، آمادگی تحصیل رسمی ندارد. در سوئد نیز سن ورود رسمی تاکنون ۷ سال بوده و قرار است از سال ۲۰۲۸ به ۶ سال کاهش یابد؛ اما این تغییر با انتقاد جدی متخصصان کودک‌شناسی مواجه شده چراکه آنان بازی‌محوری و یادگیری آزاد را در سال‌های نخست زندگی حیاتی می‌دانند. در سوئیس، کودکان از ۴ سالگی وارد «مدرسه کودکان» می‌شوند اما آموزش رسمی جدی از ۶ تا ۷ سالگی آغاز می‌شود و انعطاف بالایی برای توجه به تفاوت‌های فردی وجود دارد. در ایالات متحده نیز تحصیل رسمی از ۶ سالگی شروع می‌شود، در حالی که یک سال آمادگی پیش از آن اجباری است. مطالعات آمریکایی نشان داده‌اند، کودکانی که زودتر وارد مدرسه می‌شوند بیشتر در معرض برچسب‌هایی مانند بیش‌فعالی قرار می‌گیرند، در حالی که اغلب این رفتارها تنها ناشی از کم‌سن بودن آنان است. این تجارب نشان می‌دهد هیچ کشور موفقی، آموزش رسمی را در ۵ سالگی آغاز نمی‌کند و فلسفه آموزشی آنان بر تطابق سن ورود با رشد ذهنی و اجتماعی کودک استوار است.

چرا ۶ سالگی مناسب‌تر است؟ مطالعات روان‌شناسی رشد تأکید می‌کند که کودک در ۶ سالگی به سطحی از آمادگی ذهنی، زبانی و حرکتی می‌رسد که می‌تواند محیط مدرسه را درک و با آن سازگار شود. تحقیقات در آلمان و آمریکا ثابت کرده است، کودکانی که دیرتر وارد مدرسه می‌شوند، در آزمون‌های شناختی نمرات بالاتری کسب کرده و حتی احتمال موفقیت دانشگاهی بیشتری دارند. همچنین کودکانی که زمان بیشتری در دوره پیش‌دبستانی سپری کرده‌اند از نظر مهارت‌های اجتماعی و سازگاری رفتاری برتر بوده‌اند. از سوی دیگر، افزایش یک سال در سن ورود می‌تواند بروز مشکلاتی مانند اضطراب، بی‌انگیزگی و تشخیص‌های نادرست پزشکی را کاهش دهد. پژوهش‌ها نشان داده‌اند، تشخیص بیش‌فعالی در میان کودکان کوچک‌تر کلاس‌ها به ‌مراتب بالاتر است در حالی که تفاوت اصلی آنان تنها در سن تقویمی‌شان بوده است. این یافته‌ها بیانگر آن است که حفظ سن ۶ سالگی به ‌عنوان نقطه شروع مدرسه، هم از منظر تحصیلی و هم روانی برای کودکان به‌صرفه‌تر است.

در مقابل، کاهش سن ورود به ۵ سالگی با مشکلات متعددی روبه‌رو خواهد بود. نخست اینکه کودکان ۵ ساله از نظر جسمی و روانی، توان تحمل ساعات طولانی کلاس و تکالیف آموزشی را ندارند. دوم آنکه زیرساخت‌های نظام آموزشی ما اعم از فضای مدارس و مهارت‌های معلمان برای پذیرش گروهی از کودکان با این سطح از ناپختگی آماده نیست. سوم کاهش سن با اصول رشد طبیعی کودک در تضاد است و می‌تواند، فرصت حیاتی بازی آزاد و کشف محیط را از او بگیرد. از همه مهم‌تر، اجرای چنین طرحی بدون پژوهش میدانی و بدون آزمایش در مقیاس محدود می‌تواند، نسلی از کودکان را با فشار آموزشی زودرس و پیامدهای بلندمدت روانی مواجه کند.

در نتیجه با توجه به آنچه گفته شد ۶ ‌سالگی همچنان سن بهینه برای آغاز تحصیل در ایران است. حتی شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد، ورود در ۷ ‌سالگی در برخی نظام‌های موفق به نتایج آموزشی بهتری منجر شده است. بنابراین هرگونه تغییر در این حوزه باید با دقت، پژوهش گسترده و آماده‌سازی زیرساخت‌ها انجام گیرد.

امروز بیش از هر زمان دیگر باید بر این اصل پای بفشاریم که کودک، محور اصلی سیاست‌گذاری آموزشی است. مدرسه نباید محل آزمون و خطای سیاست‌های عجولانه باشد. اگر قرار است تحولی رخ دهد باید در جهت ارتقای کیفیت آموزش، تقویت مهارت‌های زندگی و ایجاد محیطی شاد و بازی‌محور برای کودکان باشد. تنها در این صورت می‌توان امیدوار بود که مدرسه نه بار اضافی بر دوش کودک که پلی مطمئن برای ورود او به زندگی بزرگسالی باشد.

* عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران

 

دیدگاه
آخرین اخبار
بازار