?>

جناب آقای‌خاتمی! چقدر دلم برای یک آخوند که مثل پیغمبر باشد تنگ شده

خطیب‌محترم نمازجمعه تهران، جناب سیداحمدخاتمی سلام علیکم؛ خاطرم هست در دوران کودکی‌ام ، روحانی میانسال و ساده‌پوشی در محله ما زندگی می‌کرد.از دور که می‌آمد دستش توی جیبش بود. نزدیک که می‌شد، با صدای‌بلند سلام می‌کرد و از جیبش به همه بچه‌هایی که دورش جمع می‌شدیم، یک مشت پسته و بادام و نخودچی وکشمش می‌داد و در همین حال خودش همراه با خنده‌ای که بر لب داشت با صدایی که همه‌مان می‌شنیدیم، صلوات می‌فرستاد. بچه ها هم شرطی شده بودند و وقتی تنقلات را از دست او می‌گرفتند زیر لب صلوات می‌فرستادند.

نویسنده : محمد مهاجری

بعدها حضرت‌ پدر برایم تعریف کرد که "حاج‌شیخ‌علی‌محمد" امین همه بود. جهیزیه بسیاری از دختران خانواده های فقیر را جور می‌کرد. خیلی شبها برای محرومان محل آذوقه می‌فرستاد.اگر زن و شوهری اختلاف داشتند پادرمیانی می‌کرد. شب عید،بچه های فقیر را نو نوار می‌کرد.

پدر می‌گفت : شیخ برای نصیحت‌کردن کسی کوچه و بازار را انتخاب نمی‌کرد؛ یک آبگوشت بار می‌گذاشت و طرفی که لازم بود پندش را بشنود به ناهار یا شام دعوت می‌کرد و همانجا مغزش را می‌شست!

تا آنجا که یادم است همه بچه‌های بازیگوش دوستش داشتند. اگر توپ‌شان را توی خانه همسایه‌ها شوت می‌کردند،در خانه را می‌زد و با مهربانی توپ را پس می‌گرفت.تکیه کلامش هم این بود:"پدرصلواتی ها!اینقدر مزاحم استراحت مردم نشوید".

حضرت پدر می‌گفت نمی‌دانم چه رازی بود که لات های محل ازشیخ خوش‌برخورد محله که کسی اخم و بدزبانی‌اش را به یاد نمی‌آورد، حساب می‌بردند. معمولا آنها را در برخی کارها شریک می‌کرد و امین‌شان می‌دانست.نتیجه‌اش این بود که لات ها به سر "آشیخ علی محمد"قسم می‌خوردند.

از شیخ‌علی‌محمد سالهاست خبر ندارم و نمی‌دانم سرنوشتش چه شد. اما همواره برایم نمادیک "آخوند" است. آخوندی که با مردم زندگی می‌کرد..آخوندی که با زبان تبلیغ دین نمی.کرد. آخوندی که چهره خندانش آرامش بخش بود. آخوندی که عشق مردم محل بود...

انقلاب که شد، روحانیون بر اساس ضرورت به سمت پستهای حکومتی کشیده شدند. لابد چاره‌ای هم نبود. اما حواسمان نبود که داریم از جیب می‌خوریم. توجه نداشتیم که به ازای هر آخوندی که برای یک منصب ،پشت یک میز می‌نشانیم، یکی هم برای مسجد محل تربیت کنیم.

آخوندهای‌مان سیاسی شدند. تصحیح کنم بازیگر سیاسی شدند. باز هم تصحیح کنم بازیچه‌ سیاست شدند.

آنها دیگر وقت نداشتند برای بچه های محل حرف بزنند. حرف هم که می زدند فقط بحث سیاسی بود.

جناب آقای خاتمی!سیاست با همه اهمیت و ضرورتش واگرایی دارد؛همگرایی ندارد.سیاست آدم را عصبانی و تندخو می‌کند.اهل غیبت و تهمت می کند. زبان را تلخ و تند می کند. نمونه‌اش؟ همین لحنی که خطاب به استاندار مازندران به کار بردید.

استاندار بدسلیقگی کرد و حرفی را که می‌توانست بهتر بگوید نگفت. کارش غلط بود اما خداوکیلی کار شما به مراتب نادرست‌تر از او بود. قطعا اگر شیخ‌ علی‌محمد زنده بود چنان با او سخن می‌گفت که شرمنده می‌شد. یعنی همانگونه سخن می گفت که شیوه رسول‌الله بود. شیوه ای که با روش شما زمین تا آسمان فرق دارد.

حضرت آقای‌خاتمی! حق بدهید که دلم برای یک آخوند از جنس شیخ‌علی‌محمد تنگ بشود. آخوندی که هروقت یادش می افتم ، دین محبت و صفا و صمیمیت و آرامش در روح و روانم می‌دود.

 

دیدگاه
آخرین اخبار
بازار